- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب غروب روز عاشورا
نفرین به نیزهها که تو را میبرند، حسین! نفرین به کوفیان که درین لشکرند، حسین! این چشمهای حضرت عباس...(یا قمر) دلـواپـس گـلـوی علی اصغـرند، حسین!
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت زینب در شب عاشورا
آیههای نـور باش، مثل مـادرم که بود یک زن غیور باش، مثل مادرم که بود من فدای دین شوم، مثل مادرم که بود خواهرم صبور باش، مثل مادرم که بود این سفر نهایتش بر خـدا رسیدن است در حضور مادرم سرجدا رسیدن است این سفر خلاصه بر کربلا رسیدن است تو کـلیم طور باش، مثل مادرم که بود گـاه داغ دیـدنـم، خواهـرم سکوت کن بین خون طپیدنم، خواهرم سکوت کن وقت سر بریدنم خـواهرم سکوت کن پاسدار شـور باش؛ مثل مادرم که بود دست هـای بی حـیا در کـمین معجـرند چشمهای من پُر از بغض های دخترند این حـرامـیـان پـی نـالـههای مـادرنـد مظهر شعور باش، مثل مادرم که بود آسـمـان بخـت من، کـوکـب کـویریام محشری به پاست در امشب کویریام پـاره پـاره میشود این لب کـویـریام مصحف زبور باش، مثل مادرم که بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
سپهر چشم من خسته حال بـارانیـست به دور خیمه علمدار در نگـهـبانیـست شبی دگر ز سحر مانده، جمعمان جمع است فضا صمیمی و این شام؛ شام پایانیست فضای سینه ام آکنده است از غم دوست ز فرطِ عشق برادر به دل دگر جا نیست یکی کـفـن به تن و دیگـری حـنا بسته بساط عـشق مهـیّـا برای مهـمـانـیـست هـراس و هـول گـرفـتـه دل مرا، آری هوای دیـدۀ زینب عجیب طوفـانیـست بـرای آنکـه نـبـیـنـد حسیـن حـال مـرا به زیر چـادر من گریه نیز پنهـانیـست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
گردن گرفت داغ مرا شانه های اشک خون می چکد ز هر مژۀ من به جای اشک دور از نگـاه دخـتـر تو، جـای مـادرم کردم پس از نماز برایت دعای اشک از بس نرفته خواب ز دلشوره، ریختم امشب به زخم بستر چشمم دوای اشک حالا که از ستاره پُر است آسمان مان دارد شب کویری خـیمه هـوای اشک پیـغـمـبـرم شدی شب معـراج رفـتـنت انداخـتی به قـامت پـلکـم عـبای اشک زانو نزن تو را به خدا پای بغض من وا می شود به حلقه چشم تو پای اشک کـمـتـر محـل به حـنجـرۀ نـیـزه ها بده دارد بلـند می شود اینجا صدای اشک بر گـودی گــلـوی تو افـتــاد عـاقـبـت چشمم که می دوید فقط در قفای اشک فـردا غـروب کـار من و تـو در آمـده پیش از طلوع اشک تو قضای اشک
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
افـتاده ای روی زمین و سـر نداری در این بیابان یک نفـر یاور نداری ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده یک جای سالم در همه پیکر نداری بگـذار تا که جـان دهـم پیش تن تو اصلا تصور کن دگر خواهر نداری درخیمه ها هرکودکی چشم انتظار است خـیـز و بـگـو عـبـاس آور نـداری با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟ بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان حسینی
نگـاهِ خـستۀ زینب، به دشتِ عـاشورا نفـس نفـس زد و افـتاد، دخـتـرِ زهـرا نشسته گوشۀ خیمه، عزیزِ جانِ حسین رمــق نـمـانـده بــرای عـقـیـلـۀ طـاهـا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
خواهم نـشست آینه سان در برابـرت تا بنگـرم به چـشم عـلی رزم آخـرت ای آفـتـاب بر سـر سـرنـیـزهها بتاب قرآن بخـوان برای تسلای خواهـرت دشمن که حمله کرد به خیمه به خنده گفت: زینب کجاست سید و سالار و سرورت؟ اینک به سوی خـیـمـۀ ما میکنند رو آن اسب های رد شده از روی پیکرت با شـعـلـههای آتـش و با تـازیـانـههـا تا تسلیت دهـند به غـم های دخـتـرت گویا نشسته مـادرم اندر بهشت خـلـد آغوش خود گشوده بر آن جسم بیسرت بابا به اشک بر سر کوثر نشسته است سیراب کرده حنجر خونین اصغرت در قـتـلـگـاه بر سر دامن گـرفـته بود آن جسم زخم خورده و مظلوم، مادرت میخـواستـم بـیـایـم و از زیر نیزهها پیدا کـنـم تو را و دهم جـان، برابـرت ناگه سه ساله دخترکی گریه کرد و گفت عمه بیا که سوخت دلم سوخت دخترت دشمن به سـویـم آمـده با تـازیـانـهاش من میروم به شام به همراهی سرت قرآن بخوان که وقت سفر یاریام کنی جانم فدای صوت خوش و خون حنجرت
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
شمشیر و تیغ و نیزۀ خود را گذاشتند خورشید را مُقَـطَّعُ الاَعضا گذاشتند وحشی شدند و موقع تقسیمِ غارتش بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند چرخی زدند با سرِ بر نیزه رفته اش داغی عجیب بر دلِ زهـرا گذاشتـند دیگر به نعلِ تازه زدن احتیاج بود؟ جـایـی برای تـاخـتن آیا گـذاشتـنـد؟ از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند سهمی برایِ زینب كبری گـذاشتند؟ لرزید عرشِ اعظم و بارانِ خون چكید آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟ زینب به گریه گفت عَلیكُنَّ بِالفِـرار با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند شمشیر، كعبِ نِی و سَنان تازیانه شد بی داد كـیـنه را به تماشا گـذاشتـنـد از روسری گرفته و تا گوشواره را در خیمه ها به مَعرضِ یغما گذاشتند خورجین به دست ها سرِ یك ذره بیشتر حتی میانِ خود سرِ دعـوا گـذاشتـند مستِ غرور لشكرِ عشرت عقب كشید و ما بـقـیِ ظلـم به فـردا گـذاشـتـنـد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
نگاه کردن اشک تو خواهرم سخت است صبور باش که این حرف آخرم سخت است دگـر زمـان جـدایـی شـده، دعـایــم کـن سفر بدون تو ای یار و یاورم سخت است بــرو بــرای اســارت دگـر مـهـیّــا شـو که شام و کوفه برای تو خواهرم سخت است نه قاسمی، نه عـلی اکـبـری، نه عـباسی غریب ماندن زنهای این حرم سخت است تویی و جان رقـیّـه، که بعد من سـیـلـی برای دخـتـرک نـاز پرورم سخت است به زیر حـنـجـرهام بـوسـه میزنـی، امّا بدان، بریدن این سر ز پیکرم سخت است خدا به داد دلت میرسد، که در بر شمر به قـتـلگـاه، تماشای مـادرم سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای روح من، بـرادر با جـان بـرابـرم آهـسـتـه تـر بــرو ز بَـرِ مـن بـرادرم چشمان من بدون تو بی نـور میشوند ای نور دیدگان مـرو اینگـونه از برم چون آفـتـاب میروی و مثـل سایهای افــتــاده راه در پــیِ تــو دیــدۀ تـــرم ای یوسفم که عزم سفر کردهای، بایست بـگـذار تـا کـه پـیـرهـنـت را بـیـاورم آن نیزه ها که منتـظر توست، جای تو ای کاش مینشست بر اعضای پیکرم بینم به روی خاک اگر غرق خون تو را آوار میشود دو جهـان بر روی سرم بعد از تو غیر مرگ کسی نیست در جهان تسکین قلب خسته و در خون شناورم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
از دودِ آه؛ آیـنـه هـا تــار مـیشــود تو میروی و حالِ دلم زار میشود پـنجـاه سـال دل نگرانیِ من گذشت دنیایِ بی تـو بر سـرم آوار میشود فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ای خسته خیر پیش در سینه كوهِ غُـصه تلـمبار میشود از بس برایِ بدرقه ات بُغض میكنم بـوسیـدنِ گـلویِ تو دشـوار میشود اصـلاً بـیا حوالـیِ گـودالـشـان نـرو این بار كوچه رویِ تو تكرار میشود در بینِ این همه ز خدا بیخبر حسین نامـوسِ تو به زجر گرفتار میشود با چكمه رویِ سینۀ تو نقـش میكَند با نعل در گره گره ات كار میشود بر زینِ اسبشان دو سه خورجینِ غارت است بـا زورِ تـازیـانه حـرم بـار میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
وداع آخر تو داشت طرح غم میریخت دلم به پشت سر تو به هر قدم میریخت گـرفـتـه پـای تـو را دسـت الـتـمـاس دل نماندن از تو و اشکی که دم به دم میریخت بـنـای خـلـقـت زینب، بنا نشد بی من...! که رفتن تو چو آوار بر سرم میریخت گـلوی خشک تو را تا که بوسه ای بزنم به اسم مـادرمـان از لبـم قـسم میریخت هـزار چـشـم پُـر از دیـدن لـبـاس تـوأنـد ز بسکه داشت ز آستین تو کرم میریخت رمـق نـمـانـده مـسافـر به چشم پُر کـارم ببخش پشت سرت گر که آب کم میریخت حسین رفـت و کمی بعـد پـیـر شد زینب شروع غارت و غم حرمت حرم را میریخت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد شـیـون و گـریـه و آهـم به ثـریـا برسد به لب خشكِ تو دِق میكنم از غصه اگر تیغِ خورشید بر این پهنه صحـرا برسد كوكبِ بختِ جدایی ز تو تقدیرِ من است چـشم از رویِ تو بر هـم نـزنم تا برسد به تنِ اصغرِ تو یك سرِ سوزن حس نیست بـا كـمـی آب تـلـظّـیـش بـه لالا بـرسـد عـلـی ات را بـشناسند نخواهند گـذاشت بـویی از پـیـرهـنـش نیـز به لـیلا برسد بدنش مثلِ فـدك پخشِ زمین خواهد شد پـای عـبـاسـم اگـر بر لـبِ دریـا بـرسد گرگ ها یوسفِ خواهر به سرت می ریزند چاره ام چیست اگر كار به این جا برسد؟ نیزه، خون، چكمه، سراشیبی گودال، سرت عـمـرِ زیـنب به گـمانت به تماشا برسد؟ رویِ تَل دخترِ مضطر شده می میرد اگر پـای اسـبـی به لـبِ تـشـنـۀ بـابـا بـرسـد وای اگر پای شقاوت به حـرم باز شود دست بی عاطـفه بر چـادرِ زن ها برسد آتش و خیمه و غارت شدن هر چه كه هست هیـچ كس نـیـست به دادِ منِ تنهـا برسد نـفـسِ سیـنـۀ زینب، نـفـسـت می گـیـرد وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
آن شب که بودی انتخاب ظلمت و نـور قومی در آغوش خدا، قومی ز حق دور یک سو صف حق، سوی دیگر بود باطل قـومـی پـی دلــدار و قــومـی بــنــدۀ دل آن سو خیـامِ نـار و این سو خـیمۀ نـور آن سو سراسر دیو و دد، این سو همه حور خـلـقـت میـان ایـن دو خـیمـه ایـسـتـادند قومی به آن قومی به این سو رو نهادند ای دوست خود را در کدامین خیمه دیدی یـار حـسـیـنـی یــا طــرفــدار یــزیـدی؟ خود در چه قومی کردهای احساس، خود را؟ بگشای چشم عـبرت و بشنـاس خـود را آن سو ز حق دلها جـدا بود و جـدا بود این سو خـدا بود و خـدا بود و خـدا بود آزاد مـــــردان دور ثــــارالله بــــودنـــد از سـرنـوشـت خـویـشـتـن آگــاه بـودنـد همچون عروسان،مرگِ خونرا طوقکردند غـسل شهادت در سرشک شـوق کردند بنوشته بر رخـسار خـود با اشـک دیـده تـنـهـا حیـات مـا جـهـاد است و عـقـیـده در انـتـظار صبــح فــردا بـیشـکـیـبـنـد هـر یـک زُهیرنـد و بُریرند و حـبـیـبـند عبـاس گویـد: وقف خاک دوست، هستم این دیده،این پیشانی،این سر،این دو دستم! مـــــن زادۀ آزادۀ ام الــــبـــــنــــیـــنــــم مـشـتـاق شـمـشـیـر و عــمـودِ آهـنــیـنـم فـردا کـنـم دریـای خـون، دشت بــلا را چون روی خودگلگون کنم کربوبلا را اکـبر کـه از سـر تا قدم پُـر از خـدا بود ممسوس در ذات خدا، از خـود جدا بود پیـش از شهادت حال با شمـشیر میکرد آیــیــنــۀ دل را نــشــان تیــر مــیکــرد دریـای خــون آغـوشِ مـولا بـود بـر او زیـبــاتـر از دامــان لــیــلا بــود بــر او قـاسـم عـروس مرگ را در بـر گـرفـتـه گـویـی دوبـاره زنـدگـی از سر گـرفـتـه ازبسکه داردمرگِ خونرا چونعسل،دوست بـر قـامتِ رعنـا زره پوشیـده از پوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
دو قدم رفته و، میخواست پدر، برگردد سرِ گـهـواره به آغـوش پـسر برگردد شوق دیدار پسر می كشدش از میدان ظاهرا از سـرِ تكـلـیف، نظر برگردد مرد میدان جگرش خون شده بود، آمد تا به دل معـركه با پـاره جـگـر برگردد اوكه مجموعۀ درد است! نبینم هرگز! اینچـنین منقـلب و زیر و زبر برگردد صحبت از شهد و عسل بود، ولیكن وقتی نمك افزوده شود، طعم شكـر برگردد بعد از آن تلخ ترین لحظه رقم خواهد خورد پدر اینبار، جگـر سوخـته تر برگردد نوك پیكان به گلو خیره شد ای وای خدا چاره ای كن نظـر تیـر سه پر برگردد هم گلو نازك و هم تیر به پهـنای گـلو وای از آن لحظه كه یك مرتبه سر برگردد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اصغر
"هَل من مُعین" شنیدی و ابیات ناب را دادی به شیـوۀ خودت آخـر جـواب را اذن شهـادت است در اعـماق گریهات تنهـا به این بهـانـه طلب کردی آب را مردی شدی برای خودت روی دست من! دشمن شناخت زبدهترین هم رکاب را گردن گرفتهای دگر ای نور چشم من! ای کـاش حـرمــلـه نــزنـد آفـتـاب را! چـشـم تو بـاز مانـده شبـیه لبت عـلـی! لالاییِ سه شعبه گرفت از تو خواب را! قنداقه دست و پای تو را سخت بسته است زیـر عـبـا ادامـه بـده پـیـچ و تـاب را هرجای خیمه گـاه، نگاهِ رباب هست! خـواهـر! بیا ببر تو از اینجا رباب را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
هُـرم لبـهـای تو آتش زده جانم پـسرم قـصـۀ آب بـرای تـو بـخـوانـم پـسـرم پـسر سـاقـی کـوثـر به چه کاری افتاد کـشتـۀ طعـنـۀ این زخـم زبـانـم پـسرم داغ تو چون علیاکبر کمرم را تا کرد نعـره خـواهم زنم از دل نتـوانم پسرم مادرت دیده به راه است که سیراب آیی با چه رویی تن تو خـیمه رسانم پسرم بـی هـوا تـیـر رسیـد و نـفـسم بـند آمد با نـگـاه تو گـرفـتـه ست زبانم پـسرم خون من گردن آنکس که گلوی تو برید حـسرت بـوسه نـهـاده به لبـانـم پـسرم صبـر کن تا پـر قـنـداقـۀ تو پاره کـنم سخت جان میدهی ای راحت جانم پسرم ز ترکهای لبت بوسه گرفتن سخت است گـریۀ آخـر تـو بــرده تــوانـم پــسـرم میکـَـنم قبر تو را دور ز چـشم مـادر پــدرم داده ره چــاره نـشـانـم پـســرم با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک بـاز هـم جـان تو بـابـا نـگـرانم پـسرم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اصغر
پس از تو اشک عالم را بگیرم ز غـم جـان مـحـرم را بگـیـرم وداعـی لااقـل با من نکـردی نگـاهـی موقع رفـتـن نکـردی و در گهواره بویش مانده زینب وسوغات عمویش مانده زینب مرا شـرمنـده خود ساخـت بابا مرا در گـریهاش نشناخت بابا پـدر در پشت خـیمه دم گـرفته سـرت را با تـنـت با هم گرفته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
رزق اشک من اگر خوب مقرّر گردد مـژه بـایـد به شـما که بـرسد تر گردد یـعـنـی آنـقـدر که تـا نـام ربـابـت آمـد گـریـۀ نـوکـرتـان چـنـد بـرابـر گـردد مادر و خیمه و یک طفل و یک سال گذشت منتظر پشت درم تا شب اصغـر گردد ظاهراً طـفـل ولی آنـقـدری مـرد شده که به تیـر سه پر حـرمله پـرپـر گردد کاش مردی وسط هلهله مضطر نشود یک قدم سمت حرم، چند قـدم برگردد سمت عرش از کف دستش چقدر خون بارید نـکـنـد مـعـصیـت قـوم مـکـرّر گـردد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
از روی دستهای پدر بال و پَر گرفت نـالـیـد و خـنده را ز لبـان پـدر گرفت احسـاس کرد تیر، پــدر را نشانه کرد با حنجرش برای امامــش سپر گرفت آری بـزرگ زاده بـه بـابـاش میرود یک پر، دو پر، نه مثل پدر بیشتر گرفت شش ماهه بود و بند دل مادرش رباب از طرز دست و پا زدن او شرر گرفت وقتی که غنچههای زیر گلویش شکوفه کرد عطری عجیب در همۀ دشت در گرفت خون گلوش رفت به هفت آسمان و بعد از حال زار عرش نشینان خبر گرفت بـابا میـان معرکه حیران شد و سپـس زیر عبای خویش پسر را به بر گرفت مادر زبان گرفته و جانسوز میسرود: طفلم قشنگ بود و گـلم را نظر گرفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اصغر
روز عاشورا درآن جوش و خروش شد زمین از خـون یاران لاله پوش آمـد آوائـی از آن صحـرا به گـوش بـاغــبـان بــاغ گــلـهـا زد خـروش گـلـفـروشـم گـلـفـروشـم گـلـفـروش گـر چـه گـردیـدنـد یـارانـم شـهــیــد حـق کـه گـلـهـای مـرا پـرپـر بـدیـد بـا نــگـاهـی لالـه هـایـم را خــریـد در چـنین باغی که گشته لاله پوش غنچهای دارم که از سر برده هوش غـنچـهام از هر گـلـی زیـباتر است عـطـر او از هر گـلابی بهتر است گـرچه از بـاد حـوادث پـرپـر است از عطش پژمرده و زین رنگ و روش میکشم کوهی ز درد و غم به دوش تـشـنـه است امّـا لـبـش آب بـقـاست کودک است امّا پُر از قدر و بهاست از غـمش در خیمه ها ماتم سراست غم از این غم میزند در سینه جوش تـیـر گـلچـیـن کرده جـای آب نوش کـیست تا از جان مدد کارش شود؟ کیست تا عاشق به رخسارش شود؟ کـیست تـا آنکـه خـریـدارش شـود؟ نـا گـه او را مـژدهای آمـد بـگــوش شد بلند از هاتف غـیب این سروش غـم مـخـور ای بـاغـبـان داور منـم بـر تـو و ایـن بـاغ گــل یـاور مـنـم مــشـتـری غــنـچــۀ پــرپــر مــنــم ای مـبـارک باغـبـان سخـت کـوش این چمن را می خرم با گـلـفـروش ناگهان شد دشت از خون لاله گون شـد بـلـنـد از بـاغــبـان بـاغ خــون نــغـــمـــۀ انــا الــیـــه راجـــعـــون ای « وفائی» تا که گردید او خموش شـد تــمـام آســمـان پُـر از خـروش
: امتیاز
|